نفس مامان پسر بابانفس مامان پسر بابا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

محمد فرهام داودی

شهریور 90

چند روزی که اصلا میل به غذا نداری و هش شیر می خوری بردم دکتر اونم گفت که کمبود ویتامین d داری و برات شربت تقویتی داد که بعد ازخوردن اون اشتهات خیلی بهتر شد دکتر گفت که اگه بی میلی شما ادامه دار باشه باید از شیر بگیرمت خداکنه اینطوری نشه خیلی وابسته به شیر هستی
15 مرداد 1391

واکسن یک سالگی

13 تیر ماه برای زدن یک سالگی شما رو بردیم کیلینیک این واکسن نسبت به دو تای قبلی کمتر درد داره و تب و تورم کمتری هم داره بعد از زدن واکسن یه مقدار گریه  کردی اما زود ساکت شدی این روزها پسر گلم به مامانش خیلی وابسته شده و اضلا از من جدا نمی شه من هم خیلی دوست دارم گل پسر مامان
15 مرداد 1391

بیماری سخت

چند روزی که سرمای شدیدی خوردی یه بار هم دکتر بردم اما بهتر نشدی قرار شد دوباره ببرم  دکتر   بعد از ویزیت دکتر متوجه شدیم که گوش راستش عفونت شدیدی کرده و احتمال پاره شدن پرده گوش خیلی زیاده و گفت اگه تا صبح یهو گریه شدید کرد متوجه باشید که پرده گوشش پاره شده اما چند تایی هم آمپول داد که یکی کورتون که درجا به شما تزریق شده برای جلوگیری از افزایش عفونت و برای روز بعد هم یک پنی سیبلین و روز بعد هم به کورتون دیگه جوری شده بود که وقتی وارد مطب دکتر می شدیم حسابی شروع به گریه می کرد.     اما با زدن این آمپول ها خیلی بهتر شد.     ...
15 مرداد 1391

مروارید کوچولو

امروز هفدهمین روز اردیبهشت ماه   همه دسته جمعی رفته بودیم رستوران ماسوله   که یهو موقع خنده محمد فرهام دیدم که دندون پایینی سمت راستش بیرون زده طفلکی اصلا من رو توی دندون در آوردن اذیت نکرد این هم چند تا عکس محمد فرهام و عموجعفر   محمدفرهام و مامان جون و بابا جون ...
12 مرداد 1391

همایش بزرگ حضرت علی اصغر

امسال اولین همایش بزرگ حضرت علی اصغر (ع) هست که محمد فرهام هم شرکت می کنه اولین جمعه ماه محرم به این نام هست همه بچه ها شرکت می کنن پسری ماهم قراره تا 6 سالگی لباس سقایی بپوشه     این هم یه عکس از عسل مامان ...
12 مرداد 1391

عکس های پاییز 89

اینجا خاله جون مریم و مامان جون و عمو جعفر از رودبار برگشته بودن و اومدن دیدن محمد فرهام   کپل مامانی داره سعی می کنه سینه خیز بره   من گشنمه کسی نیست کجایین بیاین دارم از گشنگی جقجقه می خورم    به به فرشته اومدن تو خواب من  تا منو بخندونین   نمادی از پاکیزگی پسری بعد از تعویض پوشک         ...
11 مرداد 1391

فروردین 90

امسال عید خانواده ما سه نفری میرن برای دیدن اقوام شما لباس پوشیدی آماده حرکتی قراره بریم خونه مامان جون بعد از اونجا هم بریم سمت طالقان خونه مامان بابا محسن خلاصه امسال خیلی خوشحالیم که شما هم به جمع ما پیوستی     این هم شما که مشغول رانندگی هستی   ...
11 مرداد 1391

شبی سخت

دوازدههم فروردین بود که دیدم شما بیحالی و یه مقدار هم تب داری خیلی بیتاب بودی نیمه های شب بود که یه هو موقع شیر دادن به شما متوجه شدم که تب خیلی شدیدی کردی تا به خودم بیام و بابایی رو صداکنم دیدم که باشدت فراوون رو تخت من حسابی حالت بهم خورد اصلا جون نداشتی تکون بخوری ماهم سریع به بیمارستان کودکان رفتیم و ویزیت شدی سرمای سختی خورده بودی بعد از مصرف دارو های یه مقدار بهتر شدی البته فکر نکنم که بتونیم سیزده بدر بتونیم بریم بیرون چون ما تا دم صبح بیدار بودیم و حسابی خسته شده بودیم با تمام این احوال مامان جون نذاشت که ما خونه بمونیم و بعد از نهار رفتیم بیرون   این هم یه عکس خونوادگی   البته محمد فرهام بغل عم...
11 مرداد 1391